شهادت امام محمّد باقرعليه السلام

مشخصات كتاب

سخنرانى حضرت آيت اللَّه حاج سيّد حسن فقيه امامى «حفظه اللَّه»

ويژه شهادت امام محمّد باقرعليه السلام

متن سخنرانی

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الحَمْدُ لِوَليِّهِ وَ الشُّكْرُ عَلى نَعْمَائِهِ وَ الصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلى سَيِّد اَنْبِيَائِهِ النَّبِىِّ الاُمِيّ العَرَبي المَكّي المَدَني الاَبْطَحي التَهَامِيّ سَيِّدنَا اَحْمَدْ وَ نَبِيِّنَا أبي القَاسِمِ مُحَمَّد صَلّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ اللَعْنَةُ الدَائِمَةُ الاَبَديَةِ عَلى أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفيهِمْ وَ مُعَانِديهِمْ أجْمَعينَ مِنْ الآنَ الى قِيَامِ يَومِ الدِّينَ رَبِّ أَدْخِلْني

ص: 1

مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْق.

شهادت پنجمين اختر تابناك ولايت و امامت آقا امام محمد باقرعليه السلام را به ساحت مقدس حضرت ولى عصر -ارواحنا فداه- و همه شيعيان آن بزرگوار تسليت مى گوئيم.

مناسب ديدم در رابطه با حضرت امام باقرعليه السلام كه چه خدماتى داشتند و اين بزرگوار براى ما الگو و اسوه اى هستند در اين خدماتى كه براى شما بيان مى كنم.

اولاً نام گذارى اين بزرگوار به امام باقر بوسيله پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بود.

حضرت به جابر بن عبداللَّه رحمه الله فرمودند: تو فرزند مرا درك مى كنى كه يَبْقُرُ الْعِلْمَ (شكافنده علم است) پس سلام مرا به او برسان.(1)

ص: 2


1- اصول كافى، شيخ كلينى: ج 1 ص 469 ح 2 «...سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ إِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلًا مِنِّي اسْمُهُ اسْمِي وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِي يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً فَذَاكَ الَّذِي دَعَانِي إِلَى مَا أَقُول...»

جابر تا زمان امام محمد باقرعليه السلام زنده ماند و سلام رسول گرامى اسلام را به آن حضرت رسانيد.

بَقْر به معناى شكافتن است، مثلاً براى اينكه زمين را بشكافند تا آن نيروهاى زير زمينى را احياء كنند اين را بَقْر مى گويند و باقر به معناى شكافنده است حال چه چيزى را مى شكافد. پيغمبرصلى الله عليه وآله فرمودند: علم را مى شكافد.

اين شكافتن علم به چه معنا است؟

مقدمتاً مطلبى را بيان مى كنم، از زمان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله تا برسد به زمان امام باقرعليه السلام، پيامبر اكرم و ائمه طاهرين عليهم السلام مثل امير المؤمنين مطلب را مى گفتند ولى مردم قدرت تجزيه و تحليل آن را نداشتند.

ص: 3

يعنى اين قدر رشد فكرى نداشتند كه اصول را گرفته و فروع را از آن استنتاج كنند. ائمه بايد اصول را مى گفتند و مردم بايد فروع را از دل اصول بيرون مى آوردند مثل كارى كه الآن فقها مى كنند. اصول و قواعد كليّه را از ائمه گرفته اند و خودشان فروع را با اصول تطبيق مى دهند و معناى فقه همين است.

هر چه ائمه عليهم السلام در آن زمان مى گفتند مردم مثل ضبط صوت آن را ضبط مى كردند حافظه آنان بسيار قوى بود. آن خطبه هاى طولانى و مفصّل اميرالمؤمنين را ضبط مى كردند ولى در حدّى نبودند كه روى مطالب كار كنند و از آن استفاده هاى كلان ببرند.

در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله آن دو خليفه نابحق نگذاشتند احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله نشر پيدا كند حتى از چيزهائى كه مردم مى توانستند حفظ كنند جلوگيرى كردند كه از پيامبرصلى الله عليه وآله

ص: 4

چيزى نقل نشود.

صد سال طول كشيد در ظرف اين صد سال مردم جرأت نداشتند كه بگويند: «قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله».

بعد از صد سال كه عمر بن عبدالعزيز بر سر كار آمد و ديگر دوران بنى اميّه رو به ضعف و پايان بود سياست عمر بن عبدالعزيز اقتضا مى كرد كه مقدارى آزادى بدهد و اجازه داد احاديث رسول خدا نقل شود ولى زمانى اجازه داد كه ديگر محدّثين مرده بودند و از پيامبر چيزى در دسترس نداشتند.

البته پيروان اميرالمؤمنين در خفا احاديث را حفظ كرده بودند ولى كفايت نمى كرد.

اولين خدمتى كه امام باقرعليه السلام كردند نشر احاديث رسول خدا بود.

از زمان رسول خداصلى الله عليه وآله تا امام باقرعليه السلام چندين سال

ص: 5

فاصله بود و مى بايست روايات سند متصل داشته باشد.

از امام باقرعليه السلام سوال شد، سند متّصل رواياتى را كه شما از رسول خدا نقل مى كنيد چيست؟

ايشان فرمودند: هر آنچه مى گويم از پدرم امام چهارم حضرت سجادعليه السلام نقل مى كنم كه در بزرگوارى، عصمت، زهد، تقوا، علم و فضيلت ايشان كسى ترديدى نداشت. آنچه ايشان نقل كرده اند از پدرشان امام حسين عليه السلام و آن حضرت از پدرشان مولا اميرالمؤمنين عليه السلام و ايشان از رسول خداصلى الله عليه وآله كه اين سلسله سند معتبرترين سلسله سند احاديث است.(1) و بوسيله امام باقرعليه السلام كه حافظ همه احاديث پيامبر و سنّت رسول خداصلى الله عليه وآله بودند روايات پيامبر اكرم نشر پيدا كرد و مردم توانستند از طريق امام باقرعليه السلام با سنّت پيامبر اكرم

ص: 6


1- كافى، مرحوم كلينى ج 1 ص 53 ح 14

آشنا شوند و اين بزرگترين خدمتى بود كه امام باقرعليه السلام به دين مبين اسلام كردند.

بسيارى از احاديث را حتّى علما و محدثين عامه از امام باقرعليه السلام نقل كرده اند.

نشر حديث، حديث سالم است، نه حديث انحرافى و تحريف شده.

البته مى دانيد اهل سنّت چون به سنّت پيامبر دسترسى نداشتند شروع به جعل احاديث كردند. ده هزار، بيست هزار، كمتر يا بيشتر به عنوان فعل ثواب دروغ نقل حديث كردند.

اگر مى خواهيد اين مطلب را خوب بدانيد و باور كنيد به كتاب الغدير مراجعه كنيد. مرحوم علامه امينى رحمه الله به

ص: 7

عنوان سلسلة الوضّاعين بحثى دارند.(1)

خود سنّى ها نوشته و اقرار كرده اند كه جعل احاديث را ثواب مى دانستند و چيزهائى را كه به ذهنشان خوب مى آمد از قول رسول خدا مى گفتند تا مردم آن ها را باور و بدان عمل كنند چون اگر استناد به رسول خدا نمى شد مردم زير بار نمى رفتند به همين علّت بازار جعل حديث بسيار داغ بود.

اما اگر احاديث معتبر و صحيح را مى خواستند هيچ راهى نداشته جز اين كه به امام باقرعليه السلام مراجعه كنند.

بَقْر از همين جا است. اين چيزهائى كه زير پوشش تقيّه نهفته شده و پنهان بود حضرت پرده ها را عقب زدند و حقايق را براى مردم شكافتند و اين اولين خدمت امام

ص: 8


1- الغدير، علامه امينى ج 5 ص 209 سلسلة الكذّابين و الوضّاعين

باقرعليه السلام بود.

حضرت دوّمين خدمت را به فقه كردند يعنى تا زمان امام باقرعليه السلام اين فقهى كه امروز مصطلح ما است كه مراجع قوانين را مى گيرند و مشكلات فروعات را از طريق اين قوانين حل مى كنند.

براى مثال: از امام مى پرسند اقل حمل چقدر است؟ يعنى يك زن چند ماه كه بگذرد مى تواند وضع حمل كند؟

حضرت مى فرمايند: شش ماه. از ايشان دليل مى خواهند. اينجاست كه خاصيت فقه معلوم مى شود. حضرت دو آيه را كنار هم مى گذارند و با استفاده از اين دو آيه اقل حمل را شش ماه مى دانند.

آيه اول: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»(1)

ص: 9


1- احقاف 15: «و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است؛»

دوران آبستنى زن و شير دادن او سى ماه است.

آيه دوم: «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَة»(1)

يعنى كسى كه مى خواهد شير كامل بدهد دو سال بايستى شير دهد.

دو سال بيست و چهار ماه است و حمل و فصال سى ماه مى باشد. بيست و چهار ماه را از سى ماه كم مى كنيم شش ماه مى شود اين فقاهت است.(2)

ص: 10


1- بقره 233
2- مستدرك الوسائل، ج 15 ص 123 ب 12 ح 17730: ابْنُ شَهْرَآشُوبَ فِي الْمَنَاقِبِ، كَانَ الْهَيْثَمُ فِي جَيْشٍ فَلَمَّا جَاءَ جَاءَتِ امْرَأَتُهُ بَعْدَ قُدُومِهِ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ بِوَلَدٍ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ مِنْهَا وَ جَاءَ إِلَى عُمَرَ وَ قَصَّ عَلَيْهِ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا فَأَدْرَكَهَا عَلِيٌّ ع مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْجَمَ ثُمَّ قَالَ لِعُمَرَ ارْبِعْ عَلَى نَفْسِكَ إِنَّهَا صَدَقَتْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً وَ قَالَ وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ فَالْحَمْلُ وَ الرَّضَاعُ ثَلَاثُونَ شَهْراً فَقَالَ عُمَرُ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ وَ خَلَّى سَبِيلَهَا وَ أَلْحَقَ الْوَلَدَ بِالرَّجُلِ.

فقاهت به اين صورت نبود. امام باقرعليه السلام علم فقه را كه استنتاج فروع از اصول باشد پايه گذارى كردند.

فقهاى عامّه اين چيز را نداشتند كه بتوانند از آيات قرآن و سنّت پيغمبرصلى الله عليه وآله استفاده كنند ناچار شدند كه به آراء خودشان استناد كنند مثل ابى حنفيه و امثال او.

آن ها آنچه را به فكرشان مى رسيد ملاك قرار مى دادند و حكم مى كردند. حكم آنان مستند به كتاب و سنّت نبوده و ريشه نداشت.

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ»(1)

قرآن كلمه طيّبه را مى فرمايد. ريشه كلمه طيّبه در زمين

ص: 11


1- ابراهيم 26

است ريشه دار است و مثل كلمه خبيثه مثل آن گياهى است كه ريشه اش در اعماق زمين نيست و سطحى است.

«ما لَها مِنْ قَرارٍ»(1) ريشه ندارد.

اين يك چيز منطقى است، خوب دقت كنيد ببينيد خدمتى كه امام باقرعليه السلام به فقاهت كرده اند چه بود؟

قرآن اجازه نمى دهد كسى جز خدا حكم صادر كند.

«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»(2)

كسى حق قانون گذارى ندارد اين حقّى است كه «لَهُ الْحُكْمُ»(3) حكم مختص به خدا است.

پيغمبر خدا به خودشان اجازه نمى دادند كه بدون اذن

ص: 12


1- همان
2- مائده 44: «و آن ها به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند كافرند»
3- انعام / 62: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ.

خدا حكمى صادر كنند. در تغيير قبله جورى بود كه مدّت ها پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله سرشان به طرف آسمان بلند بود تا وحى شود و دستور تغيير قبله بيايد.

«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها»(1)

وقتى كه در نماز به پيغمبر خطاب شد: «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(2)پيغمبر با آن عظمت امكان نداشت بدون اذن خدا حرفى بزنند. گفت: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ 44ء لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ 54ء»(3)

ص: 13


1- بقره 144: «نگاه هاى انتظار آميز تو را به سوى آسمان مى بينم! و اكنون تو را به سوى قبله اى كه از خشنود باشى باز مى گردانم»
2- بقره 144: «پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن!»
3- حاقّه 44 و 45: «اگر او سحنى دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتيم، و رگ قلبش را قطع مى كرديم»

خداوند پيغمبر را تهديد كرده كه اگر يك كلمه بدون اتّكاى به وحى چيزى بگويد رگ حياتى او را قطع مى كنيم و قدرتش را از او مى گيريم.

«ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى 3ء إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى 4ء عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى 5ء »(1)

پيامبر گاهى مدّت ها به انتظار وحى مى نشست تا يك حكم صادر شود و اين ها مى گفتند: خير.

ابى حنيفه در چهل مسئله گفت: «قال رسول اللَّه كذا و انا اقول كذا». با قياس از ذهنيّت هاى خودش و با طرز تفكّر خودش.

ص: 14


1- نجم 3 و 4 و 5: «و از روى هواى نفس سخن نمى گويد! آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست! آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده است؛»

پس اين ها ريشه ندارد و ريشه اش به طرز تفكّر ابى حنيفه مى رسد.

امام باقرعليه السلام كه استاد ابى حنيفه بودند و خود ابى حنيفه به شاگردى حضرت افتخار مى كند و مى گويد: «لولا سنتان لهلك نعمان»(1) است كه اينطور افتخار مى كند.

امام باقرعليه السلام به خود اجازه نمى دادند كه از خودشان چيزى بگويند، استناد به سنّت پيامبر و قرآن كريم مى كردند و باب فقه را اين گونه باز كردند.

مى دانيد فقه، استنباط حكم از ادلّه تفصيلى است. اين فقاهت است. ريشه افكار امام يا كتاب بود كه قرآن باشد و يا سنّت كه از پيغمبرصلى الله عليه وآله نقل حديث مى كردند.

بنابراين كلمه ايشان، كلمه طيّبه بود كه ريشه اش وحى

ص: 15


1- خلاف، شيخ طوسى ج 1 ص 33

بود.

ما چقدر بايد افتخار كنيم كه پيرو مكتبى هستيم كه ريشه دار است.

باب فقاهت را امام باقرعليه السلام باز كردند كه هم شيعه ها و هم اهل سنّت از آن زمان شروع به تدوين و بحث در مسائل فقهى نمودند. قبل از امام باقرعليه السلام چيزى به عنوان فقه در بين اهل سنّت نبود و شيعه ها نيز در تقيّه بودند و جرأت اظهار نظر در مسائل فقهى را نداشتند.

امام باقرعليه السلام اين باب را فتح كردند و علم فقه را كه از شريف ترين علوم الهى است را پايه گذارى كردند و نشر دادند.

اين خدمت ديگرى بود كه حضرت امام صادق عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام نيز ادامه دادند و اين فقه قويم شيعه را پايه گذارى كردند.

ص: 16

فقه ما فقه اصيلى است. طبق آنچه تحقيق و بررسى كرده اند در كتاب جواهرالكلام شصت هزار مسئله فقهى است كه اگر صادقين عليهما السلام نبودند امكان نداشت كه هزار مسئله از آن ها را هم بتوان جمع كرد.

و در كتاب وسائل الشيعه مرحوم شيخ حرّ عاملى، احاديثى را جمع آورى كرده كه زير بناى فقه ما است، اكثر آن از امام باقر و امام صادق عليهما السلام است.

ما بايد به چنين مكتب و چنين پيشوايانى بباليم كه اين فقه قويم را براى ما پايه گذارى كرده اند و اين خدمت ديگر امام باقرعليه السلام به عالم فقه بود.

من بدون اقرار مى نوانم در يك ماه، روزى يك ساعت درباره فقه صحبت كنم كه اصلاً ماهيتش چيست؟ و چه عواملى دست به دست هم داده تا اين فقه جواهرى بوجود آمده است.

ص: 17

متأسفانه يك افكارى مثل افكار ابوحنيفه، يك فقه بى پايه و بى مايه و گاهى بر خلاف متن قرآن، در حوزه ها دارد راه پيدا مى كند. آدم هائى كه مغزهايشان را روشن فكرها شستشو داده و آن ها را از مسير روايات خارج كرده اند و شروع كرده اند روى همان مبانى قياس و استحسان و مصالح مرسله و فتح ذرايع كار كنند.

اين حرف ها، كم كم در حوزه ها راه پيدا كرده است و بدعت ها دارد گاهى بصورت مسائل فقهى و استفتاء و فتوا نشر پيدا مى كند. واقعاً اين براى فقه شيعه فاجعه است اسم آن را هم فقه پويا مى گذارند و مى خواهند بگويند ما طبق شرائط روز فتوا مى دهيم.

شرائط روز از كجا گرفته شده است؟ از سازمان حقوق بشر! آن ها فتوا مى دهند و اين ها مى خواهند فتوا را با روايات و آيات قرآن تطبيق بدهند، نمى شود. اسمش فقه

ص: 18

پويا شده است.

فقه خودش در روايات و احاديث ما و در قرآن پويائى دارد و ريشه اش وحى است امّا آن پويائى كه حضرات مى گويند ريشه اش سازمان حقوق بشر است.

براى مثال سازمان حقوق بشر مى گويد تعدد زوجات جايز نيست اين ها نيز همان حرف ها را نشخوار مى كنند.

يا مثلاً فرض در مورد صداق و مهريه زن كه اين صداق اهانت به مقام مقدس زن است، اين بر خلاف صريح قرآن است و... نمى خواهم كم كم پيش برويم.

مرحوم امام مى فرمودند: «فقه جواهرى فقه سنّتى و ريشه دار است».

ريشه اش مغزهاى آلوده و مخمور انسان ها نيست، ريشه اش وحى است. اگر توانستيم احكام خدا را به وحى متّصل كنيم آن قداست دارد. اگر نتوانستيم بايد ساكت

ص: 19

بشويم. با اين اطلاعات محدود حقّ دخالت در احكام خدا را نداريم.

فقه چيز بازيچه اى نيست كه هر روز دستخوش تفكّرات عدّه اى قرار گيرد. اگر كار به قياس كشيد و به جائى رسيد كه هر كس طبق نظر خودش يا تلقين ديگران بخواهد فتوا دهد هرج و مرج لازم مى آيد.

خدا نكند اين باب در حوزه هاى ما مفتوح شود كه هر كسى از راه مى رسد نگاه كند به غربى ها يك گوشش به شرق و يك گوشش به غرب باشد و با طرز تفكّر آن ها بخواهد فتوا بدهد نه با «قال الباقر و قال الصادق عليهما السلام».

تا اينجا خدمات امام باقرعليه السلام به فقه بود؛ فقهى كه متّكى به رسول خدا و رسول خدا متّكى به وحى هستند.

خدمت بزرگ ديگرى كه امام محمد باقرعليه السلام كردند به عالَم در «علم تفسير» بود.

ص: 20

يكى از فجايع و دردهاى بى درمان و خطرهاى عجيب كه در آن زمان بود اين است كه يك عده يهودى تظاهر به اسلام كردند مثل: كعب الاحبار، عبداللَّه ابى و ...

اين فجايع بيشتر در زمان معاويه اتفاق افتاد. فقهاى اهل سنت هميشه وابسته به حكومت هاى جائر بودند. كعب الاحبارها در زمان معاويه بوجود آمدند و اسرائيليات را به خصوص وارد در تفسير كردند. و اين خيانت را به تفسير كردند كه الآن جدا كردن اسرائيليات از تفسير كار مشكلى است. تا آن جا كه دامن انبياء را نيز آلوده كردند. مثلاً راجع به حضرت داوود گفتند كه حضرت داوود بر بام خانه اش رفته و بر خانه همسايه اشراف پيدا كرده است.(نعوذ باللَّه) چشم چرانى كرده و چشمش به زن همسايه افتاد و زيبايى زن او را جذب كرد. جنگى به راه انداخت و شوهر زن را به جنگ فرستاد. شوهر زن كشته شد و داوود زن را به عقد

ص: 21

خود در آورد.

امام باقرعليه السلام فرمودند: «هر كس را با اين عقيده پيش من بياورند بر او حدّ جارى مى كنم».

و به اين طريق با اسرائيليات مبارزه كردند و مسائلى را كه بطور انحرافى در تفسير بوسيله يهودى ها وارد شده بود تجزيه و تحليل كردند. و آن مفاهيم اصلى تفسير را به شاگردان خود تعليم دادند. و اين چنين از حريم قرآن دفاع كردند.

اين خدمت ساده اى به قرآن نيست. چون آن ها هدفشان اين بود كه قرآن را از مسير اصلى خودش بيرون كنند. اگر بخواهيد بدانيد كه اين ها چه خيانتى به قرآن و تفسير قرآن كرده اند، يك مورّخ مزدور بنى اميّه «طبرى» كه آن تاريخ معروف را نوشته، اكثر آيات قرآن را با ديدگاه يهودى ها تفسير كرده است. آن وقت مى بينيم عدّه اى از مورّخين

ص: 22

مانند وحى منزل با تاريخ طبرى عمل مى كنند. وقتى مى خواهند در تاريخ، سند بدهند، از طبرى سند مى آورند. وقتى مراجعه مى كنيم، مى بينيم اللَّه اكبر كه اين مورخ مزدور چه خلاف كارى هايى در تاريخ كرده، كه چشم انسان راست مى ايستد.

بعضى از محققين شيعه، نقاط ضعف تفسير طبرى را جمع آورى كرده اند و مى بينيم كه در اصول و ريشه هاى اعتقادى و تفسيرى چقدر انحراف ايجاد كرده است. كه جدا كردن آن ها بسيار مشكل است.

در جامعه شيعه و سنى، تاريخ طبرى به عنوان يك تاريخ معتبر جا افتاده است.

امام باقرعليه السلام موضع گيرى حادّى عليه اسرائيليات كردند. اين باز گوشه اى ديگر از خدمات حضرت بود كه بقر علم كرده يعنى آن علم صحيح را به مردم ارائه كردند و فرمودند:

ص: 23

«شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(1)

به شرق برويد يا به غرب برويد علم سالم و صحيح پيش ما است.

هر كجا برويد علم آلوده است تنها جايى كه مى توانيد علم درست را به دست آوريد نزد ما اهل بيت عليهم السلام است كه اين علم ريشه اش وحى است (البتّه شرح و تفصيل دارد و نمى شود همه آن ها را در يك سخنرانى گنجاند).

خدمت بزرگ ديگرى كه امام باقرعليه السلام نمودند در مسائل كلامى بود. در آن زمان افكارى در بين جامعه نشر پيدا

ص: 24


1- اصول كافي، شيخ كلينى ج 1 ص 399 ح 3: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ: شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ

كرده بود.

مكتبى را كه شيخين پايه ريزى كرده بودند از افكار اهل سنت بود كه حساب آن ها جداست يكى از بحث هاى كلامى متوجه اين گروه بود. ولى حضرت با چند گروه ديگر نيز مواجه بودند يكى با «مُرْجَعه» كه بحث مفصّلى دارد كه آن ها چه كسانى بودند و چه خيانت هائى در مسير علم كلام كردند. گروه ديگر «غُلات» بودند يكى از بلاهاى بزرگى كه در آن زمان بود و امام باقرعليه السلام با آن مواجه بودند اين بود كه غير خدا مثلاً حضرت على عليه السلام را خدا مى دانستند. خود اميرالمؤمنين با گروه غلات بسيار مشكل داشتند امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز با آن ها مشكل داشتند.

و نمى دانم اين ها چطور قرآن مى خواندند و باز غالى بودند. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 1ء اللَّهُ الصَّمَدُ 2ء لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ

ص: 25

يُولَدْ3ء وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ 4ء »(1)

آيا صريح تر از اين مى شود با كسى حرف زد كه خدا درباره توحيد حرف زده چطور يك عدّه اى پيدا مى شوند و ادعاى خدايى مى كنند. مى گويد: «انّى أنا اللَّه»، «سبحانى ما أعظم شأنى» و «ليس فى جُبَّتى الّا اللَّه».

مگر ما چند خدا داريم؟ قبل از منصور حلاج خدا نبوده است؟ مثلاً منصور حلاج كه به دنيا آمده، خدا بوجود آمده است؟! و همچنين ديگران، مگر نمى گوييم على فرزند ابوطالب است؟ مگر نمى گوييم مادرش فاطمه بنت اسد است. خدا كه «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» است مگر «لَمْ يُولَدْ» را نمى بينيد؟ كور هستيد؟ باز هم مى گويند على خدا است؟!

من هنوز اين منطق را متوجّه نشده ام كه چطور انسان

ص: 26


1- سوره توحيد

صفت خدا را در سوره قل هو اللَّه به اين وضوح مى بيند خدا هم يكى بيشتر نيست و اين همه بوق و كرنا، كه على خداست. با هزار وصله توجيهاتى مى كنند و مى خواهند على را خدا كنند.

على عليه السلام كه خود ادعاى بندگى مى كند شما به چه مجوّزى او را خدا مى دانيد؟! مگر كاسه گرم تر از آش هم مى شود؟! من نمى دانم بعضى ها مغز خر مى خورند؟!

يكى از مشكلات مبارزه با غلات بود.

مرحوم حاج ميرزا خليل كمره اى كتاب بسيار نفيسى در مبارزه اهل بيت عليهم السلام مخصوصاً اين دو امام بزرگوار با غلات نوشته است.

يكى از مبارزات با خوارج بود كه در آن زمان وجود داشتند الآن هم وجود دارند همين سلفى هايى كه اسمشان را وهابى مى گذاريم و اين ها همان خوارج نهروان هستند

ص: 27

منتهى با تغيير اسم و شكل و الّا ريشه همان ريشه است و با همان طرز تفكّرات مقدّسين خشكى كه اسلام را به فضاحت كشيدند. الحمدللَّه در اين اواخر بعد از اوجى كه گرفتند و فعاليّت هايى كه انجام دادند امروزه با شكست مذهبى و سياسى مواجه شده اند و دنياى امروز اين طرز تفكّرات و اين انحرافات را به اين شكل نمى پذيرد و اين ها رو به زوال هستند و انشاء اللَّه خداوند كمك كند تا باقيمانده آن ها نيز جمع شوند و به جهنّم بروند.

مى دانيد كه موضع گيرى در مقابل اين انحرافات و دفاع كردن از حريم دين كار ساده اى نيست. دقّت كنيد! در قرآن مى خوانيم: كسانى كه در راه خدا مى خواهند جنگ كنند نبايد شل، كور، مريض و پير باشند. شوخى نيست مى خواهند بروند و جهاد كنند، سينه سپر كنند و با دشمن نبرد كنند. قدرت مى خواهد نيرو و چشم مى خواهد.

ص: 28

«لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ»(1)

بابا تو كورى نمى توانى به جبهه بروى يك آخوند بى سواد اگر مى خواهد امروز با خطوط انحرافى مبارزه كند اگر كور باشد معاف است نبايد به او اجازه داد با افراد منحرف مبارزه كند. با دو پيچ و تاب علمى او را به زمين مى كوبند.

ما اگر بخواهيم امروز در مقابل اين همه انحرافات بايستيم بايد مجهّز به سلاح علم باشيم، حوزه هاى ما بايد قوى باشد، افكار انحرافى را شناخت داشته باشد، طرز دفاع از حريم دين را بايد كامل بداند و بايد در اين مسير استعدادهايى بكار بيفتد.

ص: 29


1- فتح 17

يكى از دوستان طلبۀ ما با يك مقدار اطلاعات توانست يك خط انحرافى شديد را بكوبد.

ما بايد به اطلاعات مجهّز باشيم. امروز با بحث هاى آزادى كه بوسيله يك فرزند زهرا در قم انجام گرفت، جهانى از تسنن را به زانو در آورد و چه قدر از مردم را از مسير انحرافى روى گردان نمود و شيعه شدند.

علم مى خواهد، اطلاعات مى خواهد، اطلاعات زياد در دست دارد و با آن دشمن را به زانو در مى آورد. كور نمى بايد به ميدان جنگ برود، شل نبايد به ميدان جنگ برود انسان دو پا مى خواهد تا بتواند راه برود با يك پا نمى شود.

علم و تقوى بايد با هم باشند تا بتوانيم مبارزه كنيم اگر لنگ باشيد نمى شود؛ بارها گفته ام ما مى بايستى با علم نفوذى در مغز مردم و با تقوى نفوذى در قلب مردم داشته باشيم اگر يكى را نداشته باشيم نمى بايد مبارزه كنيم، آن كه

ص: 30

مى خواهد به جنگ برود بايد سالم باشد اگر بيمار باشد به جنگ رفتنش به نفع دشمن است دشمن او را به عنوان يك فرد به حساب مى آورد در حالى كه او بيمار و كالعدم است، يك آدمى كه كه خودش منحرف است بخواهد با دشمن مبارزه كند دشمن از او سوء استفاده مى كند. دفاع آدم سالم و بيناى دو پا مى خواهد نه يك پا، تا بتواند دفاع كند. خيلى كار مشكلى است.

امام باقرعليه السلام در جامعه جايگاهى داشتند كسى نمى توانست بگويد بالاى چشم حضرت ابروست يعنى اين قدر قداست و بزرگوارى و عظمت داشتند كه حتّى دشمنان جرأت بيان كردن نقطه ضعف از امام را نداشتند كه حضرت را با آن نقطه ضعف زمين بزنند. از نظر علمى هم صغير و كبير و همه قشرهاى جامعه اقرار به عظمت علمى اين بزرگوار داشتند. آن وقت با اين دو بال، بال علم و

ص: 31

فضيلت و بال تقوى و عصمت توانستند در مقابل اين هجمه حملات دشمن سينه سپر كنند و چه قدر موفقيّت داششتند.

اگر شيعه امروز در دنيا آبرويى دارد به بركت اين دو امام بزرگوار است.

خداوند انشاء اللَّه ما را با اين خاندان محشور كند، خداوند ما را سر سفره صادقين عليهما السلام قرار دهد تا بتوانيم از اين سفره پر بركت امامين همامين حداكثر استفاده را داشته باشيم و شكر خدا را بجا آوريم كه الحمدللَّه ما از اين سرچشمه در علوم خود در حال ارتزاق مى باشيم.

و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

ص: 32

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109